صبح بانوری که افتاده بودتو صورتم بلند شدمتواتاق بودم!!!
من کی اومدم اتاق؟؟
اتردین رومبل خواب بود.رفتم زدم پس کله اشو گفتم:
من:پاشودیگهمنو کی اوردتو اتاق؟؟
-اه توهم که الارم سرخودیاگه گذاشتی من مثل ادم بکپماقاتفضلی اوردتت.خب من اوردمت دیگه نابغه
-توبه چه حقی منو اوردی اتاق؟؟
-ببخشیدولی صدات کردم بلندنشدی مجبورشدم بغلمت کنم بیارم تواتاق
-خب باشهمن رفتم بیرون
زیرلب شنیدم که میگفت:
اتردین:پادگانه اینجا.کله ی صبح بیداریهادمو بیدارمیکنه خودش میره بیرون
از اتاق که اومدم بیرون سامیارم هم زمان بامن ازاتاق اومدبیرونسریع رفتم سمتش وگفتم:
من:سلام اقاسامیار.نفس حالش خوبه؟؟
سامیارکه چهره ی نگران منو دیدگفت:
سامیار:اره باباازتوهم سالم تره فقط دیشب دوبار نزدیک بود بمیره
بعدم خندید
من:یک خدانکنه ای.زبونم لالی کوفتی بذارتنگش
سامیار انگارنه انگار باکی هستم راهشو کشیدورفت

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

به نام خدا David مهندسی برق و قدرت دبستان پسرانه غیردولتی پـویـا بچه های بهشت زارامگ مجموعه فونت آرشید MOHOFAR موزیک رنگی گروه خدمات پژوهشی اعتماد